وقتی شما قصد پیاده نمودن یک ایده بازاریابی یا یک ایده برای فروش را در شرکت دارید با مشکلاتی در داخل شرکت مواجه می شوید؟ در ابتدا پیشنهاد می شود که این ایده را با تعدادی از همکاران در میان بگذارید و نحوه گذراندن وقتشان را در یک دوره مشخص مورد بررسی قرار دهید.
توماس فریدمن در کتاب خود به نام «دنیا مسطح است» به این فکر کرد که آیا ممکن است با انتقال وظایف بزرگ را به افراد کوچک سپرد!
در زمان پیاده نمودن ایده حتماً به منابع موجود و اهداف شرکت در حوزه بازاریابی توجه کافی داشته باشید.
شما برای پیش بردن طرح و ایده بازاریابی به یک تیم قوی احتیاج دارید. بنابراین یک فرد با تجربه را از خارج شرکت و یکی از کارمندان داخلی که شبکه گسترده ای از ارتباطات داخلی را طی تجربه کاری ایجاد کرده بود، برای تشکیل این تیم گرد هم آورید.
وقتی فعالیت هایی اجرایی گردند، وققههای اجتنابناپذیری به وجود می آید و شما وقت زیادی را برای آرام نمودن افراد صرف خواهید کرد. خطاهای کوچک در کار، بازخوردهای مهمی به می دهند و توانایی رفع مشکلات در سیستم را فراهم می نماید.
اما چندین سوال تازه مطرح می شود؛
۱٫ آیا زمان برای ارائه طرح به مدیریت ارشد مناسب بود؟ گرفتن چراغ سبز برای ایده بازاریابی کار آسانی است. البته اگر ایده بازاریابی با اهداف شرکت همخوانی داشته باشد، بودجه مورد نیاز برای آن محدود بود و کار زمانبری نباشد.
۲٫ چگونه باید خدمات جدید را برای کارمندان جا انداخت؟ آیا این خدمات باید به عنوان ابزاری برای صرفهجویی در هزینهها یا برای کمک به افزایش فروش و بهرهوری یا چیز دیگری معرفی شود؟ چگونه میتوان با حواشی منفی دست و پنجه نرم کرد؟
۳٫ ریسک های اجرای طرح بازاریابی چه میشود؟ اگر شما اعتبار خود را روی این طرح بگذارید، اما مثل بسیاری از نوآوری های دیگر با شکست مواجه شود، به آینده شغلی شما آسیب می رسد. از طرف دیگر، اگر در اجرای این طرح از خودتان مایه بگذارید، بیشتر توجه مدیران را جلب نموده و به آنها نشان می دهید که در کارتان جدی هستید.
یک ایده بازاریابی که شرایط بالا را داشته باشد، همه ویژگیهای لازم برای موفق شدن را دارد. اما برای اینکه از یک «ایده بازاریابی صرفا خوب» فراتر رود، باید به ابزار ارزش آفرینی برای شرکت تبدیل شود. فقط در این صورت است که ایده پیاده سازی و تداوم خواهد داشت و اثر آن بر بهره وری و کارآیی، از سوی مدیران و کارمندان پذیرفته می گردد.
چهار موردی که شما باید در زمان اجرای یک ایده بازاریابی به آن ها توجه فرمایید عبارتند از:
نظارت قوی داشته باشید: ابتدا باید بدانید شرایط موجود چگونه است و سپس روش هایی را برای تغییر این شرایط شناسایی کنید. برای انجام این کار، باید فرصت یابی کنید.
فراتر از محدودیت ها فکر کنید: با فکر کردن در محدوده منابع موجود، یک ایده را برای خود تصور ننمایید. در عوض، به دنبال بهترین ایده قابل تصور بوده و راهکارهای قدیمی را با توجه به کل بازار مد نظر قرار دهید.
راسخ عمل نمایید: نسبت به ارزشی که ایده تان برای شرکت ایجاد می نماید، دیدگاه واضح و روشنی داشت.
سخت کار کنید: برای تضمین دوام پذیری ایده خود، باید مسیر بیشتری طی کنید.
اکنون شما باید قدم بعدی را بردارید و مدیران ارشد و دیگر کارمندان را متقاعد نمایید که پروژه و ایده شما برای آنها هم ارزش خواهد داشت. این ایده برای ارائه شدن، باید در مقابل استراتژی جهانی شرکت قرار گیرد. این همان مرحله ای است که بسیاری از ایدههای خوب را از بین می برد.
بدین منظور باید اظهارات شما بر مبنای حقیقت باشد. پروپوزال و طرح توجیهی شروع خوبی است. برای این کار نقشه راهی باید طراحی شود که مراحل مختلف فرآیند و نتایج مورد انتظار آن را شناسایی نماید.
از آنجا که موفقیت یک ایده بازاریابی در نهایت به کارمندانی که از آن استفاده می کنند بستگی دارد، او به افرادی احتیاج دارد که پروژه اجرا کنند و همه آنها یک پیام واضح را منتقل کنند. شما به ایده بازاریابی برخورد کرده اید که در ذهن تان، پتانسیل ارزش آفرینی زیادی دارد، اما این مشکلی نیست که او وظیفه حل کردنش را داشته باشد. شما با یک دوراهی روبهرو است: یا محتاط باشید و فقط در حوزه شرح وظایفتان عمل کنید یا اینکه کاری انجام دهید که خارج از محدوده مسئولیت های کلیدی شماست و ممکن است خط سیر شغلی تان را به خطر اندازد.
شما در واقع یک کار آفرین هستید. کار آفرین ها ریسک ها را در خود ایده طرح شده نمی بینند. همه کار آفرینان در مورد مزایای ایده خود متقاعد شده اند. آنها ریسک را در اجرای ایده می بینند. در حالی که اغلب ما این ریسک را وابسته به بازار میدانیم، افرادی که ایده های کار آفرینانه در داخل سازمانی ارائه می کنند، این ریسک را درون سازمان می بینند. به هر صورت، تعهد شخصی به اجرای ایده بازاریابی، موضوعی است که باید برای آن تصمیم گیری شود.
همه کار آفرینانی که به این نقطه می رسند، یک شباهت اساسی دارند که با یک سوال ساده می توان به این شباهت پی برد: احساس حسرتی که با اجرا نکردن طرحتان به شما دست میدهد بیشتر است یا احساس ناامیدی ناشی از اجرا و شکست طرح؟
از نظر پیتر دراکر کار آفرینی ایجاد چیز جدیدی است، نه افتتاح یک فروشگاه یا کافیشاپ دیگر. کارآفرینی بر یک محور کاملا جدید ارزش ایجاد می کند که بازار و بازاریابی تاکنون آن را تجربه نکرده یا حتی نیاز به تقاضای آن را حس نکرده است. طرح بازاریابی شما چه چیزی را به مخاطبان نشان می دهد؟ آیا این طرح راه ساده ای برای شروع یک کسب و کار دیگر است؟ اگر اینطور باشد، شما باید احتمالات را بررسی نمایید و اگر محاسبات درست از آب درنیامد، باید از ایده خود کوتاه بیایید و به کار قبلی خود بازگردید.
از طرف دیگر، اگر شما یک کار آفرین واقعی باشید، با دیدن ارزش های تحقق نیافته آرام نخواهید گرفت و هر کاری را برای به ثمر رساندن ایده تان انجام خواهید داد.
در نظر داشته باشید که مدیران یک کسب و کار به سوی حداکثر سازی سود شرکت حرکت می کنند. به این ترتیب، پذیرفتن یک طرح یا ایده بازاریابی کار سختی است.
بنابراین، ایده بازاریابی شما علاوه بر شناسایی فعالیت های کم ارزش، باید هزینه ها را به شیوه ای سیستماتیک کاهش دهد. شما باید همراه با مدیران ارشد شرکت، محدودیت های پروژه را تعریف نموده و مشخص کنید که چه قابلیت اجرا در واحد بازاریابی و فروش دارد.
امید است شما نیز آموخته باشید که چگونه یک ایده بازاریابی را در سازمان پیاده سازی کنیم.
مقالات مرتبط :